نمیدونم چرا اینجوری شد ولی

 تنهایی تقدیر من نیستــ... ترجیح منهــ...



تاريخ : شنبه ۱۳۹۰/۰۳/۰۷ | 0:31 | نویسنده : عمید |

اینقدر همه چی واسم بی معنی و بدردنخور شده،

که فراموش کردم سال جدید رو تبریک بگم

فکنم امسال بدترین سال برای همه باشه

مراقب خودتون باشید

سال نو مبارک


برچسب‌ها: سال نو, عید, نوروز, ۱۴۰۴

تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۴/۰۱/۱۰ | 8:31 | نویسنده : عمید |

در سایه‌های شهر راه می‌رود،

بی‌نام،

بی‌ردپا.

باد،

به جای دست‌های کسی که دوستش داشت،

موهایش را نوازش می‌کند.

چشم‌هایش پُر از خیابان‌های خسته است،

دلش مثل چراغی که هیچ پنجره‌ای برایش روشن نیست.

مردی که هیچ‌کس آدم حسابش نمی‌کند،

در دل شب،

به ستاره‌ها سلام می‌دهد،

شاید یکی از آن‌ها جو

ابش را بدهد...


برچسب‌ها: رابطه, عشق, خیانت, دروغ

تاريخ : شنبه ۱۴۰۴/۰۱/۰۲ | 0:30 | نویسنده : عمید |

من عاشق شبم،

چون تنها جایی‌ست که سایه‌ها قضاوت نمی‌کنند

و سکوت، مهربان‌تر از تمام صداهاست...



تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۲۶ | 4:37 | نویسنده : عمید |

روزهایم در تاریکی گم می‌شوند،
لحظه‌ها به آرامی از میان انگشتانم عبور می‌کنند،
گاهی دل پر از امید است،
گاهی خالی از هر چیزی که باید باشد.

حس می‌کنم همیشه یک قدم عقب‌تر از خودم هستم،
تلاش می‌کنم، ولی گاهی قدرتش را ندارم،
در جست‌وجوی چیزی هستم که خودم هم نمی‌دانم چیست.

در ذهنم همیشه یک جنگ هست،
بیشتر از آنچه که می‌توانم تحمل کنم،
اما همیشه به حرکت ادامه می‌دهم،
چون راه دیگری ندارم.

زندگی مثل یک رود است،
گاهی آرام، گاهی طوفانی.
و من هنوز در جست‌وجوی ساحل آرامش
در میان تلاطم‌ها شنا می‌کنم.



تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۲۲ | 1:1 | نویسنده : عمید |

سال‌ها دست‌هایم را

به دیوارهای سرد زندگی کشیدم

هر آجر را با عشق چیدم

هر پنجره را به امید نور باز کردم

من،

آن مرد خسته‌ام که هر صبح

به خورشید سلام می‌داد

و شب‌ها،

تا دم دمای صبح،

ستاره‌ها را یکی‌یکی برایتان می‌شمرد

اما تو...

تو و همه ی عزیزانم

در آینه‌ی دنیای خودتان گم بودید

صدای قلبم در هیاهوی خواسته‌هایتان گم شد

دست‌هایم،

در سایه‌ی بی‌اعتنایی‌تان لرزید

من در میان خنده‌هایتان

تنها شدم

چشم‌هایم در روشنایی شادی‌هایتان

خاموش ماند

هر قدمی که برداشتم،

هر کلامی که گفتم

برای ساختن خانه‌ای بود

که سقفش آسمان عشق باشد

اما دیوارهای این خانه

به صدای بغض‌هایم گوش ندادند

و پنجره‌هایش هرگز

به روی آفتاب دل من باز نشد

حالا من مانده‌ام

با دست‌هایی خالی از نوازش

و قلبی پر از خستگی

در سایه‌ای

که حتی خودم هم

خودم را نمی‌بینم...


برچسب‌ها: عشق, سکوت, جدایی, غم

تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۱۲ | 2:49 | نویسنده : عمید |

روزگاری

تمام دنیایت بودم
تمام دنیایم بودی

می‌خندیدی به هر حرف ساده‌ام
می‌دویدی به سمتم
می‌ترسیدی از روزی که نباشم

حالا اما
در کنارمی
و دورتر از هر غریبه‌ای

حرف می‌زنم
اما گوشی برای شنیدن نیست
دستم را دراز می‌کنم
اما گرمایی نمی‌یابم

تو رفتی
بی آنکه قدمی برداری
و من ماندم
در خانه‌ای که دیگر خانه نیست


برچسب‌ها: عشق, نفرت, خیانت, جدایی

تاريخ : سه شنبه ۱۴۰۳/۱۲/۰۷ | 3:8 | نویسنده : عمید |

سال‌ها گذشت…

و من،

هرچه داشتم را در راهی ریختم

که به هیچ جا نمی‌رسید.

دوست داشتم،

با تمامم،

با رویاهایی که خانه‌ام بودند،

با دلی که سقفش را روی ویرانه‌ها بنا کرده بود.

اما عشق،

گاهی بیشتر از آنچه می‌دهی،

از تو می‌گیرد.

حالا من مانده‌ام،

میان دیوارهای سکوت،

با دست‌هایی که چیزی برای از دست دادن ندارند،

با چشمانی که دیگر به انتظاری خیره نمی‌شوند.

تنها همدمم،

سیگاریست،

که هر شب،

می‌سوزد،

و تمامم می‌شود

درست مثل من...


برچسب‌ها: عشق, سکوت, جدایی, غم

تاريخ : سه شنبه ۱۴۰۳/۱۲/۰۷ | 2:12 | نویسنده : عمید |

کاش ای کاش کنارم بودی

تا ببینی که چقدر دلتنگم

تا ببینی که دارم بخاطرت

با گذشته ی خودم میجنگم


برچسب‌ها: عشق, خیانت, تنهایی, غم

تاريخ : شنبه ۱۴۰۳/۱۲/۰۴ | 22:15 | نویسنده : عمید |

در بین جماعت تنها بودم

و تنها از اول شروع خواهم کرد

شروعی متفاوت

که هیچوقت دلم نمیخواست...



تاريخ : شنبه ۱۴۰۳/۱۱/۲۷ | 2:16 | نویسنده : عمید |

اگه بهم بگن قشنگترین تعریف برای عشق چیه؟

میگم: صبر کردن برای آدم درست

عشق یعنی کشک



تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۱۰ | 19:7 | نویسنده : عمید |

شاید یه روزِ سرد

شاید یه نیمه شب

دلت بخواد بشه

برگردی به عقب...



تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۱۰ | 11:25 | نویسنده : عمید |

یادته!!!

منو تنها گذاشتی رفتی از این رابطه

تو که میگفتی جام تو قلبت همیشه ثابته

بگو از من الان چی دیگه یادته؟!

یادمه

این آخرا شدی بودی تو

یه آدمه

بی احساس

سر چی جنگیدم با همه

من هر چی کشیدم از دل سادمه

تو یادت نیست چه شبایی پرسه زدم تو بارون

بگو چی اومده سر دوتامون

نه یادت نیست

تو یادت نیست

تنهات نذاشتم یه بارم

نگفتم که دیگه دوست ندارم

نه یادت نیست

مگه مهم بود واست حال من خوب بود یا بد

تو که رفتی از پیشم همونی که زود جا زد

همه چیمو از دست دادم خیلی زود

نگو یادت نیست وقتی از پیشم میرفتی

تو چشام نگاه کردی گفتی بر نمی گردی

همه چیرو یادم هست خیلی خوب

تو یادت نیست

چه شبایی پرسه زدم تو بارون

بگو چی اومده سر دوتامون

نه یادت نیست

تو یادت نیست

تنهات نذاشتم یه بارم

نگفتم که دیگه دوست ندارم

نه یادت نیست...


برچسب‌ها: عشق, نفرت, خیانت, جدایی

تاريخ : شنبه ۱۴۰۳/۰۸/۱۲ | 20:54 | نویسنده : عمید |

تو اول مهربان بودی

مَنَت نامهربان کردم



تاريخ : سه شنبه ۱۴۰۳/۰۷/۰۳ | 2:10 | نویسنده : عمید |

منو ببخش، اگه شبا، دلتنگت نبودم

منو ببخش، که باعثم، زیر چشمات کبودن



تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۳/۰۵/۰۷ | 4:12 | نویسنده : عمید |

اگه تو رو مقصر میدونه،

واسه آروم کردن وجدان خودشه



تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۳۱ | 0:28 | نویسنده : عمید |

آن رفیقی که به هنگام غمم دور نرفت،

زیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت



تاريخ : شنبه ۱۴۰۳/۰۴/۳۰ | 23:51 | نویسنده : عمید |

آن که دوستت میدارد،

رنج تو را تماشا نخواهد کرد


برچسب‌ها: عشق, دوست, رنج, درد

تاريخ : چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۲۷ | 23:1 | نویسنده : عمید |

من قایمت میکردم که نپری

تو قایمم میکردی که بقیه نپرن​​



تاريخ : پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۲۱ | 3:2 | نویسنده : عمید |

تو این دنیا هیچکس به اندازه مادر برات امید زندگی نیست

زن و بچه و عشق و علاقه همه ش به این وابسته ست که بتونی بهشون سود و منفعت برسونی

حتما باید یچیزی گیرشون بیاد که بهت نگاه کنن

اگرم نتونی بهشون منفعت برسونی، زندگی رو واست سیاه میکنن

عشق اینجوریاس



تاريخ : شنبه ۱۴۰۳/۰۳/۰۵ | 2:0 | نویسنده : عمید |

ریدی به خاطراتم

ریدی به صداقتم

ریدی به اعتمادم

ریدی به عزتم

ریدی به غرورم

فکرِ هییییییییییییچ چیز رو نکردی

فقط ریدی...



تاريخ : پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۲۰ | 4:13 | نویسنده : عمید |

سخت است که یادش بدهی پر بگشاید

آخر برود در پی با غیر پریدن


برچسب‌ها: عشق, خیانت, تنهایی, غم

تاريخ : پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۱ | 3:37 | نویسنده : عمید |

تحول...



تاريخ : سه شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۱۹ | 6:59 | نویسنده : عمید |

خودمونو خر نکنیم

از آدمی که هیچ

اهمیتی براش نداریم، بگذریم

اگه نگذریم، بجاش

باید از غرورمون

از آرامشمون

از قلبمون

از خودمون، بگذریم


برچسب‌ها: عشق, نفرت, خیانت, جدایی

تاريخ : شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۰۹ | 2:57 | نویسنده : عمید |

دیدمش، دیدی که دیدن دیده ام را پیر کرد؟

دیدنش تقدیر من را در خودش درگیر کرد؟

دیدمش، دیدی چه شد؟


برچسب‌ها: عشق, عاشقانه, تنها

تاريخ : شنبه ۱۴۰۲/۱۰/۰۹ | 0:59 | نویسنده : عمید |

اگه شد بدی بت، رفتو شد غریبه

زندگی همینه

یه روزی تبدیل به نفرت میشه بهترین حس

زندگی همینه


برچسب‌ها: عشق, نفرت, تنهایی, خیانت

تاريخ : دوشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۰۴ | 1:50 | نویسنده : عمید |

خنده داره نه؟!

دلم تنگه حتی واسه اخلاق زهرمارتم

الکی فکر میکردم قهرمانتم

ولی از یه جا به بعد

دیدم کنارت نیستم من سد راهتم


برچسب‌ها: قهرمان, خیانت, عشق, غم

تاريخ : جمعه ۱۴۰۲/۱۰/۰۱ | 3:21 | نویسنده : عمید |

من سن و سالی ندارم

حتی فکرشم نمیکردم یهو پیر شم

من که بی تجربه بودم

نفهمیدم عاشق کی شم



تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۲/۰۷/۰۲ | 2:2 | نویسنده : عمید |

عکست رو رو دیوار میکشم

سیگار پشت سیگار میکشم

حال و روزمو ببین و بخند...



تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۲/۰۷/۰۲ | 1:48 | نویسنده : عمید |

من عهد تو سخت، سست می‌دانستم

بشکستن آن، درست می‌دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا

آخر کردی نخست می‌دانستم



تاريخ : یکشنبه ۱۴۰۲/۰۳/۲۱ | 15:47 | نویسنده : عمید |